در باغستان زبان
داکتر حمید الله مفید داکتر حمید الله مفید

پیوند های زبانی و واژگانی میان زبان های دری وآلمانی

 

ازدیدگاه دانشمندان وپژوهشگران ؛ زبان سیستم نمادها یا سمبول های قراردادی اکتسابی اواییست که در یک جامعهء زبانی برای مفاهمه (وشناخت) به کار می رود.تاریخ پیدایش زبان را با پیدایش انسان(خردورز) یامتفکر که به 150 هزار سال میرسد پیوند میدهند . وپیدایش خط یا دبیره را به 6 هزار سال گمان میبرند .

زبانشناسان پس از برسی تطبیقی  وپیوند وخویشاوندی ؛ زبانها را به چندین خانواده ها بخش بندی کرده اند ؛ به این گونه:

!- زبانهای هند واروپایی شامل زبانهای:(( هندی) ، دری ، پشتو، انگلیسی ، آلمانی ، فرانسوی ، ایتالیایی ، هسپانوی ، روسی ، سویدی ، نروژی، دنمارکی ، هالندی ،  لیتوانی ،  وبسا دیگر.

2- خانواده زبانهای سامی وحامی : شامل زبانهای  سامی :( عربی)( اکدی : بابلی وآشوری ، کنعانی  فنیقی ،عبری  وآرامییا سریانی وعبری کهن در عربستان سعودی ,  . زبانهای حامی(مصری باستان ،لیبی وبربری)

3- خانواده اورالی یا فن واوگریایی: فنلندی ، استونی ، مجاری ، لاپونی وزبانهای گوناگون سایبریایی (وگرنلندی) .

4-خانواده آلتایی :( ترکی ،تاتاری ،ترکمانی ،قرغیزی ، مغولی ، (آذری) ، قلموق ، بوریات وتنگوسی ومنچوری). (دستور زبان دری کاندید اکاد میسین داکتر اسدالله حبیب).

بخش بندی زبانها به خانواده های گونا گون یک پندار فرضی است وازآن سند ومـآخذی در دست نیست.بلکه زبانشناسان از روی مقایسه زبانها که با هم نزدیکی دارند  ، ریشه یابی واژه ها ، تغییر ودگرگونی آنها ،ورود از زبانی  به زبان دیگراین بخشبیندی ها  را استنباط کرده اند  . واژه ها برخلاف انسانها ی تنگ نظر مرز نمی شناسند وتابع دگم وتنگ نظری نیستند .

زبان شناسان بخشبندی زبانها را بر اساس دگرگونی های تاریخی ،شباهت ها یا جدایی صوتی ودستوری ولغوی ، ساختاری  ، ترکیبی ، اشتقاقی وواژگانی زبانها فراهم کرده اند .که اینک به شناسایی  این ویژگی ها ، دردو زبان دری وآلمانی  که هردو به خانوادهء هند واروپایی وابسته هستند ، ومطرح نظر ما اند میپردازیم :

1-زبانهای دری وآلمانی از لحاظ ساختمان واژه ها هردو ترکیبی اند. به این معنا که از ترکیب دوکلمه، کلمه جدید پدید می آید که پس از ترکیب یا آمیزش معنای جدید میدهد بدین گونه: از آمیزش اسم با اسم مانند: مادر با وطن (مادر وطن) از کتاب با خانه( کتابخانه) (در زبان دری پیش از ورود عربی کتاب را (نبیگ)که با(بوک) انگلیسی و (بوخ) آلمانی نزدیکی دارد ) مینامیدند)ازابر با مرد( ابرمرد)، از جوان با مرد(جوانمرد) یااز آمیزش یا پیوند اسم با فعل ترکیب( مردکار) .از پیوند اسم با صفت چون :نیکمرد، از پیوند با پساوند ها وپیشوند های  : مند – ور،-نا ،-گین ،- ناک ،- بی ،- زار،- وستان ترکیب های : خردمند، دانشور ، نا امید ، شرمگین ، غمناک ، بیکار ، گلزار و کوهستان پدید می آید .  همچنان است در زبان آلمانی :

Mutter und Land  Mutterland     مادروطن  Mutterliebeمهر مادری Schlankenشال روی اسپ

درحالیکه زباهای  خانواده  سامی وحامی  ترکیبی نی بل که اشتقاقی اند به گونه نمونه از واژه ( کتب) بروزن ( فعل) که ثلاثی مجرد است  واژه های مکتوب( به وزن مفعول) ، کتاب (فعال) مکتبه( مفعله) (به معنی کتابخانه) مکاتبه (مفاعله) وغیره ساخته می شود .

2- همگونی های واژگانی: همگونی یا شباهت های میان واژگان های مادر(موتر وردس) در زبان آلمانی ودری  مانند :

1- Mutter(مادر)2- Vater(پد ر) 3-Bruder(برادر)4-Schakal(شغال) 5-Tochter(دختر)6-Joch(یوغ)

7-Jalape(جلپ(نوعی گیاه (8-Jasmin(نام یکنوع گل یاسمین) 9-Jas (یآس) 10-nie(نی) 11-Jen (آن)12-

3- همسانی های وزن یا آهنگ شعر در زبان های دری وآلمانی : نخست لازم است که بدانیم وزن چیست؟

وزن در شعر , همان آهنگ یا موسیقی پدید آمده از تناسب بین واژگان است . یعنی  پیریزی واژه ها در پهلوی هم، آهنگی را پیدار میسازد که آنرا وزن  می نامند . وزن در زبانهای دارای خانواده های مختلف گوناگون است . یعنی ساخت هر زبان به گونه ای است که نوع تناسب بین واژه ها  یا حروف در آن متفاوت می باشد .به گونه نمونه : وزن شعر درزبان های انگلیسی ، آلمانی  سویدی بر پایه تکیه بر سیلاب  یا هجا ی کلمه یا(اکسنت) استوار است که به آن وزن هجایی یا تکیه ای یا ضربی میگویند.وزن شعر زبان عربی براوزان عروضی ، وزن شعر در زبان چینی بر پایه ی زیر وبم آواز ها ووزن شعر در زبانهای فرانسوی ، ایتالیایی و اسپانیایی بر پایه ی تعداد هجا های هر مصراع  استوار است . پژوهشگران وزبانشناسان  وزن شعر را در زبان آلمانی وزبان دری پیش از اسلام بر پایه تکیه بر هجای کلمه دانسته اند .پروفیسور هنینگ ، بنونیست ، ملک الشعراء بهارو پرویز ناتل خانلری وزن شعر زبان دری پیش از اسلام را بر اساس تکیه بر هجا وشد ت اواز برآورد کرده اند .مانند سرود های کرکویه  وسایر اثار بجا مانده به زبانهای فارسی باستانی ، فارسی میانه ؛ پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی .وحتا اوستایی .

وزن شعر در زبان آلمانی را  که تکیه بر هجا ها دارد  برسی میکنیم به گونه نمونه:واژه  ( لیبین )

)  به معنی (زندگی) از دو سیلاب یا هجا ساخته شده است ( لی) و(بین)  با وجودیکه (لی) از دو حرف و        leben   

 

(بین) از سه حرف ساخته شده ولی تعداد حروف وامتداد زمانی هجا ها نقشی در تعیین آهنگ یا وزن شعر ایفا نمی کند  بل که.تکیه  یافشار صدا بر هجا ها استوار است .در تقطیع شعر ، آن را تکیه دار وبی تکیه  یا هجا های فرازمند وفروزمند می شناسند .

پس از استیلای عرب بر سرزمین خراسان و نفوذ فرهنگ وادبیات عرب در زبان دری ،  شعر دری نیز به گونه شعر زبان عربی   بر پایه اوزان عروضی وبر اساس بلندی وکوتاهی هجاه سروده شد که نخستین شاعران زبان دری را  محمد بن وصیف سکزی ، حنظله بادغسی ( از 120-219 خورشیدی) ، فیروز مشرقی ودیگران  می دانند  ونخستین شعر زبان دری را بر پایه اوزان عروضی به حنظله بادغیسی منسوب میدانند ، که چنین است:

مهتری گر بکام شیر در است                شوخطر کن زکام شیر بحوی

یا بزرگ وعزت ونعمت وجاه               یا چو مردانت مرگ رویاروی

ویا

یارم سپند گرچه در آتش همی فگند               از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند

اور ا سپند وآتش ناید همی بکار             با روی همچو آتش وبا خیال چون سپند

 

وزنهای مهم در اشعار زبان دری(به تقلید زبان عربی) اینها اند :

بحر رمل مثمن سالم، بحر رمل مثمن محذوف ،بحر رمل مسدس محذوف ، بحرهزج مثمن اخرب محذوف ، بحر هزج مثمن سالم ، بحر هزج مسدس محذوف ، متقارب مثمن سالم ، متقارب مثمن محذوف ، هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف ،رجز مثمن سالم ومثمن رمل مشکول وسایر وزن های دوری.

4- همسانی (شبا هت) های مصدری میان زبان دری وآلمانی:  

ازدیدگاه پژوهشگران ، در زبان مشترک مردم های اصلی هند واروپایی ظاهرآ مصدری وجود نداشت اصولآ همه زبانهای این خانواده  صیغه یی ویژه ی  برای بیان معنای مصدر ندارند . وآنجا ها که این صیغه وجود دارد  با صورت وساختمان کلمه مطابقت یا همگونی نمی کنند.  صیغه مصدر در هریک از زبانهای هندو اروپایی به  شکل مستقل ساخته وپرداخته شده اند . به همین سبب ساختار این صیغیه  در زبانهای باستانی وجدید یکسان نیست مگر در میان دوزبان دری وآلمانی که شباهت یا همسانی وجود دارد .به اثبات این فرضیه لازم است تا صیغه یی مصدر را در زبانهای مختلف بررسی کنیم :

مصدر در زبان ودایی وسانسکرت:  در زبان ودایی که باستانی ترین زبان خانوداه هند واریایی است یکی از ماده های پسوند مصدر (توم) بوده است . مانند ( ژتوم)( به معنی مغلوب کردن ، اوژتن در پهلوی ،واوژزیدندر فارسی باستانی )

مصدر در زبان اوستایی :   نشانه مصدر در زبان اوستای پسوند (اونه) است .

نشانه مصدر در زبان فارسی باستانی: در این زبان صیغه یی مصدر در هر جملهء که بکار رفته تابع فعل است .یعنی مصدر برای یکی از افعالی که دارای معانی مانند فرمودن ، رستن وشایستن باشد ، جزء پایانی مصدر(تانه یی) بکار رفته است .

مصدر در زبان مانوی یا دری پیش از اسلام : در اثار مانوی مکشوف از شهر تورفان ویا سبزوار امروزی که به زبان دین مانوی  است پسوند مصدر به هر دو صورت (تن)و (دن)  وجود دارد مانند: (ایاب نبیگ نبیشتن ) یعنی : یاکتاب نوشتن .یا :( ایاب خروه خواندن) یعنی :( یا دعوت وتبلیغ کردن)

مصدر در برخی از زبانهای اروپایی :

1- مصدر در زبان یونانی باستانی :مصدر تنها در زبان یونانی باستانی پیدای دارد که نشانهء آن بگونه مختوم به

( دهی – یا) که در زبانهای ودایی واوستایی نیز دیده شده وجود داشت.

2-علامت مصدر در زبان انگلیس :  علامت مصدر در زبان انگلیسی ( تو ) است .

3-علامت مصدر در زبان آلمانی :  علامت ویا نشانه مصدر در زبان آلمانی مانند زبان دری با پساوند(ن) است مانند :

  Sagenبه معنی گفتن

تا اینجا مراحل پیوند وتغییر در زبان دری را دانستیم حال میپردازیم به بررسی واژ های که  میان زبان دری وآلمانی مشترک اند :

  ( آرین)اصل این واژه در سانسکرت (آر)به معنی شخم کردن است که در لاتینی (آراری) در روسی Aryana1-

    (اوراتی) در انگلیسی( تو اریا) در آلمانی ( ایریا) (ارابل)از آن ساخته شده وگمان می رود که واژه ی (آرین) دری نیز به معنای کشتکاران باشد

2- واژه ( دانستن) این واژه در اوستا وسانسکرت  (فید) است، در   یونانی (اوید)در لاتینی(وید –یو) در فرانسوی (فو-

است.  شده (Wessen )یر) در انگلیسی ( تو- وید) ودر آلمانی 

3-واژه( گاو): دری که در اوستا ( گیوش) است به معنی آفرینش جهان جاندار ، زمین ، مادر زمین  ،گاو این واژه در اوستا نماد ومظهر آفرینش جهان است در هندی ( گیا) در زبان لاتینی (گیو) به همین معنا بکار برده شده وواژه های  ( گیولوگی) (وگیوگرافی) از آن ساخته شده  ودر زبان یونانی (گی ) یا (گیا) به معنای زمین است .

  در زبان آلمانی بمعنای ناحیه ، منطقه و ایالت همین معنا را میدهد.( اوستا ،برگردان گاتها داکتر آبتین ساسا (Gau)

نفر رویه 64و65).

4- واژه (ما یامن یا از من): این واژه در اوستا (ما ، مئنو) در هندی باستان (مهی، هم ، همارا) در زبانهای اروپایی در روسی( موی ، منیه، میه) در انگلیسی( مای ) ودر آلمانی (ماین)شده است.

5- پسوند های  شبیه که از یک خانواده برخاسته اند: در زبان های آلمانی ودری وجود دارد مانند : پسوند (گر) برای مسلک چون ( مسگر ، آهنگر وغیره) این پسوند در زبان آلمانی نیز با کمی تغییر برای مسلک  وجود دارد چون :

 وغیره   Metzgerei `Drugarie   

5- شباهت ها شماره ها مانند : عدد ( هخت) آلمانی و(هشت) دری یا (ناین) آلمانی و(نو) دری .

   (دران) در آلمانی در زبان دری نیز به معنای ( درآن ) بکار میرود .dran -6

7-واژه (سرور) که در اوستا( اهوره) در وید وبرهمنا ( اسور) هردو از ریشه (آسو) برخاسته که در انگلیسی (سر) ودر آلمانی (هیر) به معنای آقا شده است  همه از یک خانواده میباشند ( واژه نامه مزد یسنا دکتر جهانگیر اوشیدری نشر مرکز ).

8- واژه (مادر) به بانوی که از او فرزندی بدنیا آمده باشد ویا فرزندی را به فرزندی بپد یرد اطلاق می شود. این واژه در اوستا( ماتر) در هندی باستانی (ماتیر) در کردی (ماک) در ارمنی (مئیر) در بلوچی ( ماد) در انگلیسی ( مادر) ودر آلمانی (موتیر) شده است .

فردوسی گوید:

به رستم چنین گفت گودرز پیر                که تا کرد مادر مرا سیر شیر

یا منوچهری گوید :

گفت اگر شیر مادر نشود یاب همی          این توانم که دهمتان شب وروز آب همی

یا رودکی گوید:

جان گرامی به پدر باز داد                    کالبد تیره به مادر باز داد.

9- واژه( پدر) مردی را گویند که فرزندی به او تعلق داشته باشد  این وازه نیز یکی از باستانی ترین واژه های زبان های هند واریایی است که از گرد باد زمانه ها جان به سلامت برده ودر این خانواده با کمی دگرگونی ها کاربرد دارد . واژه پدر در اوستا (اپاتر) در پهلوی (ابی تر )در دری (پدر) در انگلیسی(فادر) ودر آلمانی با کمی دگر گونی (فاتر) شده است . که بیانگر پیوند تاریخی زبان دری وآلمانی میباشد.

10- واژه (برادر) به معنی پسر یا مردی که از پدر ومادر ویا یکی از آن دوشخص مشترک باشد. این واژه نیز در خانواده هند وآ ریایی با رنگ وروی باستانی اش چهره می نماید  آنرا در اوستا( پراتسر) در پهلوی ( براتر) در انگلیسی (برادر) ودر آلمانی با کمی دگی گونی ( برودر) می گویند .

11- واژه ( دختر ): دوشیزه یی که به پدر ویا مادری تعلق داشته باشد . این واژ در (وندیدا) بگونه (هادخت) بکار رفته که مراد آن ایزد مادینه داد وانصاف است . در انگلیسی (دوتر) در آلمانی ( تختر) به کمی دگرگونی بکار میرود .

12-واژه (نام) : لفظی که با آن کسی و یا چیزی را بخوانند ویا واژه ی که برای شناسایی چیزی ویا شخصی بکار می رود در تازی(عربی) آنرا اسم گویند .این واژه در اوستا ، در پهلوی ، در دری ، در انگلیسی ودر آلمانی  به همین گونه ومعنا کار برد دارد.

دقیقی گوید : ای خسروی که نزد همه خسروان دهر         بر نام ونامهء تو  نوا  وفر سته شد

فردوسی گوید :  شه( نیمروز) است وفرزند سام     که دستانش خوانند شاهان به نام ( نیمروز نام ولایتی در افغانستان)

13- واژه ( بازار): این واژه یکی از باستانی ترین لغت زبان دری است  ، که به جایگاه خرید فروش کالا وخوراک گفته می شود . به گفتاورد(به قول) جیمز دارمستتر شرق شناس نامورفرانسوی(1849-1894 ترسایی) ( در کتاب تتبعات ایرانی ج 2 رویه129 ) واژه بازار در سانسکرت  به گونه ی ( سبها) در فارسی باستانی ( اباکار) ودر دری بازار شده است .  این واژه در زبانهای فرانسوی ، انگلیسی وآلمانی نیز به همین گونه کار برد دارد.   به قول آنند راج   برهان قاطع  وانجمن آرا  بازاربه یک رسته از دکانهای  بسیار که در برابر یکدیگر  قرار دارند اط

14-واژه شغال یا شگال:- این واژ نیز از باستانی ترین واژهاست که به زبانهای گوناگون جهان ره یافته است .وحیوانیست از نوع سگ  میان روباه وگرگ  به گفتاورد( به نقل) از برهان قاطع این حیوان در زمان انوشیزوان بهم رسیده است . اصل این واژه اوستایی است که در هندی باستان نیز به همین گونه کاربرد داشته است . ترکها آنرا چغال وآلمانها آنرا شگال گویند .

در این بود درویش شوریده رنگ             که شیری در آ مد شغالی به چنگ

شغال نگون بخت را شیر خورد               بماند آنچه روباه از آن سیر خورد  ( بوستان سعدی)

15-واژه داروگر: این واژه صفت مرکب است که بمعنای دارو سازو داروگری  جایی که دارو فروشند  یادوافروشی. این واژه در زبان آلمانی نیز به همین مفهوم ومعنا کاربرد دارد. با کمی تغییر ( دروگرای) شده است که دکان ویا مغازه ادویه فروشی یونانی از آن مراد است .

16 -واژه لاش یا لاشه: که از آن مرده یا جسم مراد است . در زبان دری از باستان زمانه ها کار برد دارد . چنانکه انوری گوید:  اسیر نپاید که کند چرخ پیر                      اینهمه را یکسره ناچیز ولاش

یا مولانا گوید : چون تو شیرین نیستی فرهاد باش           چون نه ای  لیلی چو مجنون باش لاش

 این واژ به همین معنا با کمی تغیر ( لایش) در زبان آلمانی کاربرد دارد .Leiche

 در زبان آلمانی به کمربند های فاخری که در شب نشینی ها می پوشند ( کمربند) Khmerband

 گفته میشود . این واژه از زبان دری به زبان آلمانی ره یافته است.

 این واژه که در دری آنرا منار خوانند برجی بلند بالای را گویند که در کلیسا ها ومساجد ودر با ستان    :Minarette

 زمانه ها در آتشکده ها میساختند .مناره جوتره وفناره  نشانی که  در راه ازسنگ وخشت بر پا کنند

 ( ململ) به معنای پارچه پنبه ای نرم که به روی زخم میگذارند . این واژه از انگلیسی که آنرا چنین می نویسند:Mull

 ( خوانده شود ململ ) گرفته اند . که اصل آن دری است نخست به هندوستان وسپس به زبان انگلیسی وازان Mulmull

به زبان آلمانی با کمی تغییر بر اساس قواعد وقوانین آن زبان ره یافته است .

  در زبان دری به معنای دکان بنیه گری کار برد دارد . از کوشک دری به آلمانی ره گشوده است. که این واژه:Kiosk

در زبان دری بنای بلندی را گویند. در پهلوی  کوشک ودر عربی قصررا گویند .چنانکه در کتاب جغرافیای حدود العالم من المشرق الی المغرب آمده است: « و آنجا( در سمنگان) کوه ها است از سنگ سپید چون رخام واندروی خانه ها کنده است(اند) ومجلس ها وکوشک ها وبتخانه هاست .» ویا اسدی گوید:

 نشست از بر کوشک دیده براه       بدیدار گرشاسپ واز اول سپاه

پردیس : این واژه از زبان مادی( دولت مادها) به زبان های دری وآلمانی ره یافته است :(e, es,das)Paradies

 که در زبان مادها( پاراد ئز) به معنای باغ وبستان بوده  واز همین واژه واژه های پالیز وفردوس ساخته شده است

کزنفون مورخ یونانی نوشته است :« در هر جا که شاه هخامنشی اقامت کند وبر هر جا که رود ، همیشه مراقب است . در همه جا باغ ها باشد پر از چیز های زیبا ...  این باغ ها را پردیس می نامند .» ( ایران باستان تالیف پیر نیاج.2 رویه 1467) . پس واژه پردیس  که پسان ها به فردوس تغییر پذیرفته از زبان دری به زبان های اروپایی ره گشوده است

  این واژه ها که در زبان دری به معنای قند وشکراست از زبان دری به زبان های اروپایی :ZuckerوKandis

 

ره یافته وبه شیره ی بسیار شیرینی که از عصاره ی  نی شکر ولبلبو بدست می آید گفته می شود .در هندی آنرا با کمی تغییر ( کچی) می گویند .پس (کندی) همان (کند یاقند ) و( سوکر ) همان شکر است .

رودکی گوید : آن ترنج وشکرش برداشت پاک       واندران دستار آن زن بست خاک

ویا در جغرافیای حدود العالم آمده است :«از وی شکر وجامه های گوناگون ... خیزد ».

 (مگی) در زبان دری به معنای جادو است  از (مغ) دری به زبان های اروپایی ره یافته است . ومغ به طایفه:Magi  که زردشت باشند اطلاق میشود. در اوستا به گونه (مگه) یا( موغو) و( موغوتبیش)  ذکر شده است . در اوستا دریسنای 29 قطعه11 واژه (مگه) به همین معنا ومفهوم کار برد دارد(اوستا سرود های زردشت دکتر آبتین ساسانفر) . در زبان چینی به شکل (موهو) آمده است . که مراد همان (مغ) است  واژه (مغ) اغلب در شاهنامه فردوسی نیز ذکر شده است   که مراد آن دبیرانی که کار نویسندگی ، پیشگویی، تعبیر خواب ، اختر شناسی وپند واندرز را بدوش داشتند .میباشد .

  در زبان پهلوی لازور و در دری لاژورد بکار رفته سنگی کبودی را که از آن رنگ ونگین سازند گویند .:Lasur

 در برهان قاطع آمده است :« لاژورد مشهور است ودر الوان بکار میرود وبهتربن معادنش در بدخشان است.»

در حدود العالم آمده است :« واندر بدخشان معدن سیم(نقره)است و زر وبیجاده ولاجورد .»

فردوسی گوید: پس اندر یکی مرغ بودی سیاه             گرامی بد  آنمرغ برچشم شاه

                  سیاهش دوچنگ وبمنقار    زرد           چو  زر  درخشنده  بر لا ژورد

  به معنی رنگ از (لاک) دری گرفته شده ( صمغی سرخ رنگی که از نوع حشره بدست می آید )(ماهنامه   :Lack

 برگ سبز رویه 5 شماره 11) و یا ( لکا یا لک رنگ سرخی که نقاشان بکار دارند ( فرهنگ اسدی ) این اسم فارسی است که آنرا لک گویند (فهرست مخزن الادویه).« رنگ مشهور که در هندوشتان سازند وساختن آن چنان است که آن شبنمی که در بر درخت کنار وغیر آن نشیند ومنجمد گردد . آنرا گرفته وبکوبند وبپزند واز آن سرخی حاصل شود وبا ثقل ونخالهء آن کارد وخنجر وشمشیر را دسته محکم کنند وبکار های دیگر هم آید ( برهان قاطع).

با همه حال وازه ی (لک) دری است وبه زبان ا لمانی  ره گشوده ودر آ ن زبان با همین نام ونشان کار برد دارد.

عنصری گوید : همی گفت وپیچید بر خشک خاک             زخون دلش خاک مانند لاک

در فرارسی نوروز کابلیان در تخم (مرغ) جنگی نوعی تخم  بنام تخم لاکی سازند که  که به سادگی نشکند .

اصل این واژه دری است که آنرا دولبند می گفتند ومعنی آن دستار ، عمامه ویا لنگی است  که در    :Turban

فرانسوی  ( توربند ) ودر آلمانی ( تور بان) شده است .این واژ در ترکی نیز ره باز کرده وآنرا ( تولبنت)خوانند .

سپس گل لاله را بخاطر شباهتی که با آن دارد ( تولپ) گویند .

 این واژه در زبان دری باستانی به گونه ی( نارنگ) بود پس از استیلای عرب نارنج شده  گویند اصل آن:Orange

هندی  است که نخست به زبان دری وسپس از راه این زبان به زبانهای اروپایی ره یافته وبا کمی دگرگونی ( آرنژ) شده است .میوه ی است که در مناطق گرمسیر روید  نارس آن سبز ورسیده ی آن زرد رنگ باشد .

در بازی شطرنج  اثر زبان دری در زبان های اروپایی به ویژه آلمانی زیاد دیده می شود به گونه نمونه:

  که در دری آنرا مات میگو یند از واژه شاه آمده است . :Schach

یعنی گردش دوگانه شاه ورخ و بردن شاه در قلعه را گویند . از رخ دری گرفته شده. :Rochade

  (شخ مات) به معنای پایان بازی یا مات شدن  شاه ترکیبی است از دوواژه یکی (شخ) یعنی (شاه) و:Schachmatt

 

(مات) یعنی (مات) واژه عربی به معنای( مردن) یعنی شاه مرد.

 در زبان دری نیز آنرا شال گویند وآن پارچه ی پشمی که در زمستان  بالای شانه می اندازند ویا در سرما:Schal

گردن را بآن می پیچانند . طرز ساختن آن چنین است : که نخست نخهای پشمی را که پیش برین ریسیده اند جولان ها در دستگاه بافت می تنند .سپس ان را در ظرفی بزرگی ویا بالای سنگی پهن میکنند وبالای ان آب گرم میر یزند آنگاه آنرا میمالند  تا پهنا دار شود در این هنگام اندازه شال کوچک میشود یعنی یک شال پنج متری تازه بافته شده یک متر میشود.

آنگاه  آنرا برای فروش پیشکش میکنند .

زین مثل حال من نگشت ونتافت                که کسی شال جست ودیبا یافت. ( عنصری)

زآنکه بشناسند بزازان زیرک روز عرض         

اطلس رومی ز شال وششتری از بوریا      (سنائی) ( ششتری : جامه ی فاخر وگران بها)

واژه شال از زبان دری به زبان های اروپایی واز آن میان به زبان آلمانی ره گشوده وبکار می رود .

از زبان عربی  واژه های جالبی که در زبان دری نیز کار برد دارند. وارد زبان های اروپایی از آن جمله :

 ( جشنی همراه با ماسک) از واژه مسخره عربی که در دری نیز کار برد دارد گرفته شده است:Maskerade

  از مسح کردن عربی آمده است .چون مسح بر موزه هنگام وضو.  :Massage

  (ژنی)  به معنای باهوش وزیرک از واژه (جن) که موجودات نا مرئی اند گرفته شده است .:Genie

 

 همان صفه ( جایگاه خواب واستراحت) است . که به زبان المابی ره گشوده است . :Sofa

 از واژه مطرحه عربی که به معنای خوابگاه است :Matratze

  در ریاضیات همان صفر عربی است .:Ziffer

 همان ( الجبر ) عربی است .:Algebra

َ  که الیاژی از جیوه وفلزات است  وداکتران دندان برای پر کردن دندان آنرا بکار می برند از واژه:Amalgam

« الملغم»  عربی که به معنای ترکیب کردن از آن مراد است گرفته شده است .

از قیراط عربی که وزن ودرجه خالص بودن طلا را گویند مآخوذ است .:Karat

 به معنای جایگاه نگهداری یا انباری همان واژه« مخزن» عربی  میباشد . :Magazin

 همان تعریف عربی است  Tarifverhandlung:Tarif

  به معنای پیاله  از طاس عربی گرفته شده است .:Tasse

: از رزق عربی مآخوذ بوده که به مرور زمان معنای آن تغییر پذیرفته است .Risiko

 به معنای مهمانی مجلل از واژه « خلعه» که به معنای لباس فاخر است گرفته شده است.:Gala

 خلاصهء امیر البحر است.:Admiral

 مآخوذا ز قالب است .:Kaliber

 به معنای برخورد وتصادف کشتی از واژه «اوار» عربی که به معنای ضرر وخساره است :Havarie

گرفته شده است .

 از همان واژه «حبل» عربی که به معنای طناب وریسمان است مآخوذ میباشد .:Kabel

 نقطه اوج مخفف « سمت الرآس » عربی است . :Zenit

به معنای ترسناک از مقابر عربی که جمع قبر هاست برگرفته شده است .:Makaber

 به معنای نژاد همان« راس» عربی است .:Rasse

این بود آنچه که از زبان های دری وعربی وارد زبانهای خانواده اروپایی واز آن میان وارد زبان آلمانی  شده است.

هرگاهی که از اینجانب واژه های مانده باشد  دوستان میتوانند آنرا پیدا وبه اردس انترنیتی اینجانب بفرستند تا در آینده به گونه گسترده تر تکمیل وارا یه گردد . ویا هرگاه اشتباهی در میان باشد آنرا نیز برجسته ساخته ومرا آگاه سازید با سپاس ها ی بی پایان .

 

 


January 7th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي